باید یکی باشد ...

,"ماجراي اين رمان از دروغي كوچك كه عواقبي بزرگ را به دنبال مي‌آورد آغاز مي‌شود؛ هنگامي كه «نورا» مي‌پذيرد براي خلاص شدن دخترخاله‌اش «بارانا» از دست خواستگاري نديده و نشناخته به نام «مهيار» خود را به‌جاي او جا بزند اما خبر ندارد كه دل در گرو مردي مي‌بندد كه بارانا از ماه‌ها پيش احساسي از علاقه را در دل خود نسبت به او جاي داده است؛ مردي كه از خوش‌شانسي بارانا به اصرار خواهرش قرار بوده به ديدار بارانا بيايد و اما از بداقبالي‌اش و تصميمي كه مي‌گيرد با نورا ديدار مي‌كند و اتفاقا پس از روشدن حقه نورا رابطه صميمانه‌اي با دختر برقرار مي‌كند. هرچند بارانا، قصد دارد تا هر طور كه شده مهيار را به خود بازگرداند و بازي را به نفع نورا به پايان نبرد... .