موتورهای مرگبار

,"داستان كتاب حاضر در زمان آينده رخ مي‌دهد، اما آينده‌اي كه با تصورات ما فرق دارد. ديگر خبري از دنياي پيشرفته و فناوري‌هاي باورنكردني نيست. منابع ته كشيده و شهرها سوار بر سكوهاي متحرك سعي مي‌كنند شهرهاي ديگر را تسخير كنند تا زنده بمانند. درواقع دنيا پسرفت كرده است. تام پسر يتيمي است كه دستيار يك تاريخ‌نگار به نام ولنتاين است. او با هستر شاو آشنا مي‌شود و مي‌فهمد ولنتاين براي به دست آوردن تكه‌اي از سلاحي قديمي (مدوسا)، پدر و مادر هستر را كشته است. تام و هستر از دست ولنتاين فرار مي‌كنند و ادامه‌ي داستان با روايت اين تعقيب و گريز و ماجراجويي‌هايشان پيش مي‌رود."