بچه معمولی

,"«مورف كوپر» از خانه جديدش بدش مي‌آيد، تا حالا در زندگي از چيزي به اين اندازه بدش نيامده است. مشكل خانه جديد اين بود كه خيلي نو بود. وقتي مورف كوچك‌تر بود در خانه «يخيلي» قديمي زندگي مي‌كرد كه پله‌هاي چوبي‌اش به يك اتاق زير شيرواني راه مي‌يافت و پر از جعبه‌هاي عجيب و غريب بود، حالا با آمدن به اين خانه او بايد به مدرسه‌اي جديد نيز برود. مدرسه جديدش فوق‌العاده محرمانه و ابر عجيب و غريب است. همكلاسي‌هايش مي‌توانند پرواز كنند، آب و هوا را عوض كنند يا توي هوا اسب بسازند. كوپر فكر مي‌كند كه او هم بايد قدرت فوق‌العاده‌اي داشته باشد اما او هيچ قدرتي ندارد و... .